معین کردن (دَ) تعیین کردن. مقرر کردن: پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. (گلستان). به اکرامم درآوردند و برتر مقامی معین کردند. (گلستان) ادامه... تعیین کردن. مقرر کردن: پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. (گلستان). به اکرامم درآوردند و برتر مقامی معین کردند. (گلستان) لغت نامه دهخدا
معین کردن برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن ادامه... برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن تصویر معین کردن فرهنگ لغت هوشیار
معین کردن تعیین کردن، مقرر داشتن، قرار دادن ادامه... تعیین کردن، مقرر داشتن، قرار دادن فرهنگ واژه مترادف متضاد